یاد گرفتم...

آنچه آموختم تقدیم به شما.

یاد گرفتم...

آنچه آموختم تقدیم به شما.

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۱۴ ب.ظ

۱

یکشنبه شب ( ۲۸ صفر) یکی از جالترین شبای زندگیم بود. آقای ن (از آوردن اسمشون به دلایل کاملا امنیتی معذورم) یکی از ایرانیان شریف ساکن برن هستند. در تماسی که با ایشون داشتم گفتن که به همراه خونواده تصمیم دارن به مراسم عزاداری آخر صفر (به دلیل کاری بودن روز سه شنبه، مراسم عزاداری امام رضا رو زودتر گرفته بودن) که به همت افغانی های مقیم برن برگزار میشه شرکت کنند. فرصت خوبی بود که هم با خانومشون آشنا بشم و هم یه محیطی مذهبی وصل بشم. خلاصه قراری گذاشتیم و به سمت محل عزاداری حرکت کردیم. جلو یه ساخنمون خیلی بلند که بعدا متوجه شدم خوابگاه دانشجوییه پیاده شدیم. از یه راه به عرض تقریبا ۱.۵ متر که در دو طرفش ستونهای نورانی رنگی بود عبور کردیم و به یه راه پله رسیدیم. هر چه پایین تر می رفتیم ترسم بیشتر میشد. دیوارها پر از نقاشی(همون گرافیتی) های عجیب و غریب که زیر پلها یا اطراف محلهای شیطان پرستها دیده میشه بود. آخرین پیچ پله ها رو که رد کردیم بوی شله آدمو مست می کرد. کمی که جلو رفتیم دیگهای شله هم پدیدار شدن. از یه در بزرگ که وارد سالن شدیم دیگه ایران بود. سالن پر از پرچمهای دوخت مشهد و قیافه ها همه قیافه های افغانی، ایرانی و پاکستانی بود. در یه لحظه با خودم گفتم چه جالب: گذر از حال و هوای شیطونی به الهی فقط به اندازه ی یه پیچ پله طول کشید! انتخاب بسیار هوشمندی بود: سالن نمایش و دیسکو مجموعه رو اجاره کرده بودن که صدا هم بیرون نره (دیوارها عایقن).

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۰۲
ساره عطایی

امام رضا

برن

سوییس

شله

نظرات  (۱)

ساره عزیز سلام.
معلم دوست داشتنی و نازم خیلی دلم براتون تنگ شده.
به یادتون هستم.
آرزو دارم که شاد باشی و از زندگیت لذت ببری.
به امیدددیدار 😘😚

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی